این گناه است ولی جان تو عادت کردم

با همین دست، به دستان تو عادت کردم
این گناه است ولی جان تو عادت کردم

جا برای من #گنجشک زیاد است ولی
به درختان خیابان تو عادت دارم

گرچه گلدان من از خشک شدن می‌ترسد
به ته خالی لیوان تو عادت کردم

دستم اندازه‌ی یک لمسِ بهاری سبز است
بس‌که بی‌پرده به دستان تو عادت کردم

مانده‌ام آخر این شعر چه باشد انگار
به ندانستن پایان تو عادت کردم

علی‌اکبر رشیدی
دیدگاه ها (۱)

برای این سه نفر:خودم، خودت و خودشاز ما سه نفرکه عاشق یک نفر ...

تیزر زیبای گلوگاه

مثل عروسِ خان که می‌داند "پسرزا" نیستحس می‌کنم عمر خوشی‌ها...

رستم شخصیتی اسطوره ای، پهلوان ایران و مدافع بلامنازع آن است ...

با همین دست، به دستان تو عادت کردماین گناه است ولی جان تو عا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط